علیرغم گسترش کمی و افزایش واژگان، حوزهی زبان با یک عقبنشینی کیفی مواجه است؛ به این معنا که آهنگ آفرینش واژگان برای تبیین مفاهیم پیچیدهی اندیشگانی کُند شده است. واژههایی که پیوسته به پیکر زبان افزوده میشوند، غالباً نه بازتابدهندهی پیشرفت در سیر اندیشه، بلکه پژواک روندهای سطحی و زودگذر حوزهی سرگرمی و فرهنگ عامه (Popular Culture) هستند. ماهیت این واژگان نشانگر الگویی است که بر اساس آن، بخش عظیمی از سامانهی واژگانی معاصر، بهجای استقرار بر محتوا (Substance) و دلالت عمیق، بر مدار سبک (Style) و جلوههای بیرونی شکل میگیرد.
همزمان با این پدیدهی افول، تولید واژگان واقعاً نوین برای توصیف ایدههای انتزاعی یا ساختارهای بغرنج فکری به مرز انجماد رسیده است. باید در نظر آورد که اصطلاحاتی چون “ناسیونالیسم (Nationalism)”، “اگزیستانسیالیسم (Existentialism)” و “روشنفکر (Intellectual)”، که اکنون سنگ بنای گفتمانهای آکادمیک و سیاسی را تشکیل میدهند همگی ابداعات نسبتاً متأخری هستند. چنین واژگانی به مثابهی ابزارهای مفهومی (Conceptual Tools) عمل کردند و امکان بحث دربارهی امور نامحسوس اما تعیینکننده را فراهم آوردند. به نظر میرسد در دوران کنونی، کنش آفرینش زبان در راستای نیل به این مرتبهی از تفکر متافیزیکی، متوقف شده است.
اینجا نقطهای است که در آن، هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) و مشخصاً مدلهای زبانی بزرگ (Large Language Models) مجال ورود و کنشگری مییابند. در حالی که معمولاً بحث از هوش مصنوعی صرفاً در چارچوب اتوماسیون (Automation) یا ارتقاء بهرهوری میگنجد، پتانسیل آن به عنوان یک شریک فکری و خلاق تازه در حال شناسایی شدن است. این مدلها به گنجینهای وسیع از دادههای زبانی تاریخی و معاصر دسترسی دارند. از این رو، هوش مصنوعی قادر است به انجام جستجوهای ریشهشناختی (Etymological) بپردازد، بر اساس الگوهای تثبیتشدهی زبانشناختی، واژگان نوین تولید کند، و کاربران را در جهت تبدیل ایدههای مبهم ذهنی به اصطلاحات دقیق و رسا یاری رساند.
اخیراً، خود را در جستجوی واژهای برای تبیین مفهومی دیدم که در حالت نامشخصی و نارسایی به سر میبرد؛ حالتی که به صورت ذهنی حضور دارد اما فاقد تعریف صریح است. عباراتی چون “تصور مبهم” یا “ایدهی سرسری” برای رساندن این مقصود نارسا مینمودند. لذا، برای استفاده از ظرفیت خلاقانهی زبانشناختی به مدل زبانی مذکور رجوع کردم. در فرآیندی کاوشی و مشترک، به بررسی ریشههای واژگان موجود و آزمایش ترکیبات آوایی و دلالتهای معنایی پرداختیم. این فرآیند منجر به ابداع دو واژهی نوساخته (Neologism) گردید که به شرح زیر، دلالتهای متفاوتی از حالات آگاهی را تبیین میکنند:
- بلوریون (Blurion): این اصطلاح، بیانگر ایدهای است که گرچه در ساحت آگاهی (Consciousness) حضور دارد، اما همچنان در هالهای از ابهام وجودی یا نارسایی صوری باقی مانده است؛ مانند یک ادراک شناختی که فاقد وضوح مفهومسازی است.
- نانسپت (Noncept): واژهای است که برای توصیف آن امری به کار میرود که در ظاهر، نشانههای یک مفهوم (Concept) را حمل میکند، اما در حقیقت فاقد محتوای معرفتی یا انسجام منطقی است. این لغت به توهم اندیشیدن در غیابِ ماهیتِ واقعیِ آن اشاره دارد.
با تأیید موفقیتآمیز این فرآیند خلاقیت لغوی و مفهومسازی زبانی، به کاوش خود ادامه دادم. با کمک هوش مصنوعی، توانستم کلمات زیر را برای تبیین دقیقتر پدیدارهای فرهنگی و ساختارهای فکری ابداع کنم:
- ژستوریک (Gesturic): صفتی است برای توصیف بیانهای بدنی یا اظهارات فرهنگی که صرفاً منعکسکنندهی روندهای مقبول عامه (Popular Trends) هستند؛ مانند وضعیتهای تکراری در فضای مجازی، حرکات نمادین مد یا رقصهای زودگذر. این واژه متمرکز بر قدرت ارتباطی زبان بدن در بستر فرهنگی معاصر است.
- ایدئونیک (Ideonic): اصطلاحی که اشاره به مفاهیم ناب انتزاعی، چارچوبهای نظری، یا ساختارهای صرفاً عقلی و فکری دارد. به عنوان مثال، یک فلسفهی بزرگ مانند پستمدرنیسم (Postmodernism)، در قلمرو اندیشهی ایدئونیک قرار میگیرد.
این نمونهها به طور قاطع، این امکان فلسفی را نشان میدهند که چگونه هوش مصنوعی میتواند نقشی فراتر از تسهیلات روزمره ایفا کند و در ساختار و معماری خودِ تفکر ما مشارکت ورزد. زبان تنها یک ابزار بازتاب برای افکار نیست؛ بلکه به خودی خود، محدودههای اندیشه (Boundaries of Thought) را شکل میدهد. بدون در اختیار داشتن واژگانی کافی برای بیان پیچیدگیها، ما در معرض مخاطرهی از دست دادن توانایی تفکر پیچیده هستیم. همانگونه که فرضیه ساپیر-وورف (Sapir-Whorf Hypothesis) پیشنهاد میکند، مرزهای ذخیرهی لغوی ما به طور ذاتی، مرزهای شناخت (Cognition) ما را تعریف میکنند.
خوشبختانه، هوش مصنوعی راهکاری را برای گسترش مرزهای شناخت (Cognitive Boundaries) ارائه میدهد. این ابزارها با فراهم آوردن دسترسی به مواد خام زبان، شامل تکواژها (پیشوندها و ریشهها)، معانی و ریشههای تاریخی واژگان، امکان خلق مفاهیم جدید (New Concepts) برای ایدههای نوظهور را میسر میسازند. این کنش به معنای جایگزینی روند تکامل طبیعی زبان نیست، بلکه به مثابهی تقویت و بسط ظرفیت آن عمل میکند. از طریق یک کاربرد متفکرانه و هوشمندانه، هوش مصنوعی میتواند به احیای آن جنبه از زبان کمک کند که در حال زوال تدریجی بود: توانایی آن در به تصویر کشیدن و نامگذاری اشکال انتزاعی، ظریف و در حال شدنِ اندیشه.
همانگونه که فرهنگ عامه (Popular Culture) همواره به صورت ذاتی در شکلدهی زبان مؤثر بوده و به آن ادامه خواهد داد، باید فضایی نیز برای رشد و تعمیق ساحت فکری باقی بماند. چالش فلسفی در این مسیر، نه مقاومت در برابر تحولات زبانی، بلکه هدایت آگاهانهی این دگرگونیهاست. اگر بنا داریم که زبان را به عنوان ابزاری غنی، انعطافپذیر و کارآمد برای بیان جهان انسانی حفظ کنیم، ضروری است که واژگانی را که برای تبیین واقعیتهای نوین فکری بدان نیازمندیم، خلق و ابداع نماییم. از طریق کنجکاوی، خلاقیت، و بهرهگیری از ابزارهای نوین چون هوش مصنوعی، این امکان فراهم میشود که فصل آتی تکوین زبان و اندیشه را خودمان به نگارش درآوریم.
اگر محتوای ما برایتان جذاب بود و چیزی از آن آموختید، لطفاً لحظهای وقت بگذارید و این چند خط را بخوانید:
ما گروهی کوچک و مستقل از دوستداران علم و فناوری هستیم که تنها با حمایتهای شما میتوانیم به راه خود ادامه دهیم. اگر محتوای ما را مفید یافتید و مایلید از ما حمایت کنید، سادهترین و مستقیمترین راه، کمک مالی از طریق لینک دونیت در پایین صفحه است.
اما اگر به هر دلیلی امکان حمایت مالی ندارید، همراهی شما به شکلهای دیگر هم برای ما ارزشمند است. با معرفی ما به دوستانتان، لایک، کامنت یا هر نوع تعامل دیگر، میتوانید در این مسیر کنار ما باشید و یاریمان کنید. ❤️





