فاجعهانگاری پیرامون هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) و احساساتِ نئو لودیت (Neo-Luddite)1 – اشاره به کارگران قرن نوزدهمی که ماشینها را برای حفظ مشاغل خود میشکستند – به نحو فزایندهای در گفتمانهای اخیر، از جمله در میان محافظهکاران، رواج یافته است. با در نظر گرفتن دستاوردهای شگرفی که پیشرفت تکنولوژیک برای زیست انسانی به ارمغان آورده است، میتوان گمان برد که مغالطهی لودیت (Luddite Fallacy) تا کنون باید از پهنهی اندیشه محو شده باشد؛ با این حال، مشاهده میشود که این مغالطه همچنان با قدرت و حیاتی نگرانکننده پابرجاست.
مت والش: در جایگاه متفکر ضد فناوری
مت والش (Matt Walsh)، متفکر و مفسرِ دارای دیدگاههای الهیاتی و ارتجاعی (Reactionary)، از این روند عمومی استثنا نبوده است. والش در یک پست اخیر در پلتفرم اِکس (X/Twitter سابق)، دیدگاه خود را اینگونه بیان داشته است:
مردم میگویند نباید نگرانِ اضمحلال مشاغل توسط هوش مصنوعی باشیم. آنها میگویند مشاغل صرفاً دگرگون خواهند شد. اما غایتِ وجودیِ هوش مصنوعی، حذف کاملِ مؤلفهی انسانی از فرآیند است. قرار نیست مشاغل تغییر کنند؛ بلکه صرفاً به ورطهی نیستی سقوط خواهند کرد. هوش مصنوعی حدود ده نفر را به تریلیونر تبدیل میکند و تقریباً تمامی انسانهای دیگر را به دردسر میاندازد. در پی این تحول، بیکاری گسترده و بیاهمیت شدن همزمانِ میلیونها کارگر رخ خواهد داد. این چیزی است که قرار است اتفاق بیفتد؛ نه شاید، و نه ممکن است. این تقدیری محتوم است. و به نظر میرسد ما هیچ اقدامی برای آمادهسازی در برابر این موج انجام نمیدهیم.
مت والش (Matt Walsh)، در پلتفرم اِکس (X یا Twitter سابق)
به نظر میرسد والش (Walsh) بر این باور است که با گذر زمان، انسانها به واسطهی ظهور هوش مصنوعی دیگر ضرورت وجودی نخواهند داشت؛ بدین معنا که هیچ شغلی برای انجام دادن باقی نخواهد ماند و این وضعیت، صرفاً به سود یک گروه نخبهی کوچک و به زیان باقیِ بشریت تمام خواهد شد. در پاسخ به دیدگاه والش، دیوید بردی (David Brady) با کنایه این پرسش را مطرح کرد که: “فکر نمیکنی مردم همین ادعا را در مورد ورود خودرو به جای کالسکه میکردند؟” پاسخ قاطع والش چنین بود:
خیر. هوش مصنوعی بههیچوجه شبیه گذر از کالسکه به خودرو نیست. هم کالسکه و هم خودرو، به انسان برای رانندگی نیاز داشتند؛ صرفاً با خودرو، انسان سریعتر و دورتر میرود. اما هوش مصنوعی، انسان را به طور کامل از معادلهی کنش حذف میکند. این همان چیزی است که مردم از درک آن عاجزند. این فناوری از نظر نوع و ماهیت، با هر آنچه تاکنون وجود داشته یا در کل تاریخ بشریت اختراع شده، متفاوت است. پیش از این، ما ابزارهای بهتری برای استفادهی انسانها اختراع میکردیم. اکنون، ابزار مغز خودش را دارد و اساساً به انسان هیچ نیازی ندارد.
مت والش (Matt Walsh)، در پلتفرم اِکس (X یا Twitter سابق)
والش اصرار میورزد که دیگر هیچ ضرورتی به حضور انسان نخواهد بود و همین امر است که هوش مصنوعی را در قیاس با دیگر پیشرفتهای تکنولوژیک – که به جای جایگزینی، صرفاً بشر و کار او را تقویت میکردند – به شکلی منحصربهفرد، مخرب میسازد. اما فرض اشتباه والش در اینجا، باور به عدم نیاز به انسانها است. از منظر اقتصادی، ماشینها کالاهای سرمایهای (Capital Goods)2 هستند. کالاهای سرمایهای، بنا به تعریف، ابزارهای تولیدی ساختهشده و منابعی غیردائمی هستند، نه ابزاری اصیل و مستقل. علاوه بر این، در تحلیلِ سود خالص کارآفرینی و بهرهی تأمین کالاهای فعلی، صاحبان کالاهای سرمایهای از یک فرآیند تولید مشخص، هیچ درآمد خالصی کسب نمیکنند. درآمد حاصل از کالاهای سرمایهای، قابل تقلیل به چهار عامل بنیادین است: اجارهی زمین، بهره به سرمایهداران برای تأمین کالاهای فعلی، دستمزد نیروی کار، و سود کارآفرینی. از این رو، برای تولید، حفظ و استفاده مؤثر از کالاهای سرمایهای، عوامل کار ضروری و اجتنابناپذیر باقی میمانند.
برای حفظ ساختار سرمایه و مقابله با استهلاک طبیعی آن، پسانداز و سرمایهگذاری مستمر لازم است. فراتر از این، اگر فرضیهی والش درست میبود که انسانها دیگر برای تولید کالاها مورد نیاز نخواهند بود (که همانطور که نشان داده شد، از نظر اصول اقتصادی، امکان ندارد درست باشد)، به دلیل عرضهی فراوان سرمایهی بسیار پیچیده (همانند رباتهای انساننما) و در نتیجه فراوانی کالاهای مصرفی، در آن صورت این وضعیت یک موهبت عظیم محسوب میشد! در واقع، ما در یک باغ عدنِ اقتصادی زندگی میکردیم. هدف غایی تولید، مصرف است. اگر میتوانستیم تا اندازهای تولید کنیم که کار کردن تأثیر ناچیزی بر استاندارد زندگی فرد داشته باشد، آنگاه این یک آیندهی هیجانانگیز بود که در آن انسانها میتوانستند از اوقات فراغت بسیار زیادی برخوردار شوند.
بدیهی است که منظور والش چنین آرمانشهری نیست. او احتمالاً بر این باور است که اگر فردی خواهان شغل باشد، نمیتواند آن را بیابد. البته مشکل اینجاست که تولید نهایی نیروی کار (Marginal Productivity of Labor) هرگز صفر نخواهد بود. قطعاً سهمی در خروجی نهایی وجود خواهد داشت که فرد بتواند آن را فراهم کند. در واقع، هرچه تکنولوژی و ماشینآلات پیشرفتهتر شوند، تولید نهایی نیروی کار و در نتیجه پاداش آن افزایش خواهد یافت. به استثنای وجود یک کف قیمتی (Price Floor) دستوری و الزامآور بر دستمزد نیروی کار (مداخله گری دولتی)، این نیروی کار همیشه قادر به یافتن شغل خواهد بود. اگر واقعاً کالاها آنقدر فراوان شوند که نیروی کار هیچ بازده نهایی درآمدی نداشته باشد، در آن صورت دیگر کالاهای اقتصادی (Economic Goods) وجود نخواهند داشت و در نتیجه، ما دقیقاً به همان باغ عدنِ اقتصادی که ذکر شد، رسیدهایم.
- لادیسم: یک جنبش اجتماعی از صنعتگران نساجی بریتانیا در قرن نوزدهم بود که عمدتاً به وسیلهٔ تخریب ماشین آلات بافندگی، در برابر تغییراتی که بر اثر انقلاب صنعتی ایجاد شده بود اعتراض کردند، چرا که آنها احساس کرده بودند که این تغییرات باعث از دست رفتن شغلشان میشود و تمامی شیوههای زندگی آنان را تغییر خواهد داد. ↩︎
- کالاهای سرمایهای: ابزارها و تجهیزاتی هستند که توسط کسبوکارها برای تولید محصولات و خدمات دیگر مورد استفاده قرار میگیرند. ↩︎
اگر محتوای ما برایتان جذاب بود و چیزی از آن آموختید، لطفاً لحظهای وقت بگذارید و این چند خط را بخوانید:
ما گروهی کوچک و مستقل از دوستداران علم و فناوری هستیم که تنها با حمایتهای شما میتوانیم به راه خود ادامه دهیم. اگر محتوای ما را مفید یافتید و مایلید از ما حمایت کنید، سادهترین و مستقیمترین راه، کمک مالی از طریق لینک دونیت در پایین صفحه است.
اما اگر به هر دلیلی امکان حمایت مالی ندارید، همراهی شما به شکلهای دیگر هم برای ما ارزشمند است. با معرفی ما به دوستانتان، لایک، کامنت یا هر نوع تعامل دیگر، میتوانید در این مسیر کنار ما باشید و یاریمان کنید. ❤️






